۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۴
فراق
خاطراتی از یک پرونده
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطراتی از یک پرونده
خانمی دادخواست داده بود که شهرداری اراک ملک وی را تصرف نموده عوض ویا قیمت زمینش را نمی دهد. جلسه اول دادرسی شروع شد. خانم سالخورده و چادری کمر خمیده با عصا وارد دادگاه شد. بسیار کم حرف، مودب و باوقار بود. لفظ قلم صحبت می کرد و حرمت دادگاه و بنده را نیز به عنوان رئیس دادگاه حفظ می نمود.
نماینده حقوقی شهرداری در جلسه دادگاه حاضر ودرمقام دفاع اظهار داشت: در مهلت قانونی 18 ماه وجه زمین مذکور را پرداخت می کنیم ولی عوض زمین را نمی توانیم تحویل دهیم.
با وضعیتی که از این خانم دیدم فی المجلس از نماینده خواستم با شهردار صحبت کند تا هرچه سریع تر این مشکل حل شود. ایشان با شهردار تماس گرفت و گفت که انشاالله در ماه های آینده مبلغ این زمین را پرداخت خواهیم کرد.جلسه رسیدگی خاتمه یافت اما پیرزن هر ماه به دادگاه سر می زد و می پرسید که آیا پول زمین را ندادند؟
بعد از سه ماه از سپری شدن دادرسی از خانم خبری نشد بنده نیز رأی به محکومیت شهرداری صادر کرده بودم. بالاخره شهرداری اعلام کرد آماده اجرای رأی دادگاه است.براساس مقررات آیین دادرسی مدنی با تقاضای محکوم له اجراییه صادر می شود اما به لحاظ وضع خاص محکوم له و مراجعات مکرر وی لازم دانستیم مراتب را از طریق دعوت به ایشان اطلاع دهیم.در دعوت از محکوم له متوجه شدیم که متأسفانه ایشان فوت شده و مادر شهید بوده است.
۹۴/۰۵/۱۹